کد خبر: ۱۱۴۶۴
۲۶ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۰
حساب دفتری حاج‌فتاح از قدیم معروف بود

حساب دفتری حاج‌فتاح از قدیم معروف بود

حاج فتاح، لباس‌فروش ۷۰ ساله و قدیمی محله طلاب، ۴۰ سال از عمرش را در همین مغازه و در میان لباس‌های رنگارنگی که برای فروش می‌آورده، سپری کرده است. دفتر حساب‌های او از سال ۱۳۵۰ موجود است.

وقتی وارد مغازه می‌شوم، بینی‌ام را بوی لباس‌های تازه و نو پر می‌کند و صدای قرائت حاجی‌فتاح که پشت پیشخوان نشسته و قرآنی قدیمی جلوی رویش باز است، در گوشم می‌نشیند. حاج‌آقا فتاح، لباس‌فروش ۷۰ ساله و قدیمی محله طلاب مشهد، ۴۰ سال از عمرش را در همین مغازه و در میان لباس‌های رنگارنگی که برای فروش می‌آورده، سپری کرده است.

همین است که تقریبا همه اهالی محل او را می‌شناسند و از حساب‌های دفتری‌اش باخبرند؛ دفتری که معلوم است قدیمی است و حتی چسب‌کاری‌های روی آن هم نتوانسته آثار کهنگی‌اش را از میان ببرد. اگرچه چندسالی است دکور این مغازه مطابق سلیقه امروزی‌ها کمی تغییر یافته است، حسی از قدیم‌ها در آن یافت می‌شود که وقتی  وارد آنجا می‌شوی، خاطرات زیادی در ذهنت می‌نشیند.

حساب‌های دفتر؛ رسمی که از گذشته بر جای مانده است

از حساب‌های دفتری‌اش چیز‌هایی می‌دانم. اینکه بیشتر خانم‌های محل اسمشان در این دفتر‌ها یافت می‌شود و جلوی اسمشان فهرستی از خرید‌های نسیه‌ای که انجام می‌دهند. اسم بیشتر این خانم‌ها سال‌هاست از دفتری به دفتر دیگر منتقل می‌شود. وقتی به برخی از این دفتر‌ها نگاهی می‌اندازم، مربوط به سال‌های ۱۳۷۰، ۱۳۶۰ و حتی ۱۳۵۰ است که آنها را نگه داشته است.

می‌گوید: در قدیم بیشتر مردم این‌گونه خرید می‌کردند؛ یعنی کالای مدنظرشان را می‌خریدند و حسابی، برایشان باز می‌شد تا هرماه مقداری از آن را پرداخت کنند. این رسم هنوز هم در مغازه من وجود دارد که از قدیم برجای مانده است.

حاج‌آقا فتاح  می‌گوید در این ۴۰ سال مغازه‌اش را عوض نکرده و همان زمان آن را به صورت سرقفلی در اختیار گرفته است و هنوز مبلغی را سرماه به مالک پرداخت می‌کند.

 

گواهی‌نامه پیکار با بی‌سوادی

در مغازه حاجی غیر از لباس چیز‌های دیگری هم یافت می‌شود. یادگار‌هایی از دوران جوانی که حالا آنها را در مغازه‌اش که بخش زیادی از زندگی‌اش را در آن می‌گذراند، نگه می‌دارد. گواهی‌نامه پیکار با بی‌سوادی یکی از همین یادگاری‌هاست. او درباره علت گرفتن این گواهی‌نامه می‌گوید: در زمان قدیم لازم بود افراد کاسب سواد اندکی می‌داشتند.

در زمان قدیم لازم بود کاسبان سواد اندکی می‌داشتند که هم به نفع خودشان بود و هم به نفع مشتری

این سواد، هم به نفع مشتری بود هم به خود کاسب کمک می‌کرد. کسانی که باسواد می‌شدند، یک گواهی‌نامه «پیکار با بی‌سوادی» از طرف «کمیته ملی پیکار با بی‌سوادی» دریافت می‌کردند. حاجی‌فتاح گواهی‌نامه‌اش را در دی ۴۷ دریافت کرده است.

 

شغل اصلی‌ام نانوایی بود

آن‌طور‌ که حاج‌آقا فتاح محله ما تعریف می‌کند، او در اصل نانوا بوده -شاطر نانوا- این کار شغل خانوادگی او نیز بوده است. حاج‌آقا فتاح و برادرش هردو با هم کار می‌کردند و معاش خانواده را از این طریق تامین می‌نمودند اما او یک‌بار وقتی به تهران و چند شهر دیگر سفر می‌کند، همراه خودش مقداری اجناس و لباس می‌آورد و آن‌ها را می‌فروشد.

این می‌شود که کم‌کم مغازه‌ای دست‌وپا می‌کند و به این ترتیب لباس‌فروشی جای نانوایی را برای او می‌گیرد. می‌گوید: لباس‌فروش‌ شدن من کاملا اتفاقی بود و نا‌خواسته وارد این شغل شدم.

 

داستان جواز کسب

جواز کسب حاج‌فتاح اما خود روایتی دیگر دارد. او جواز کسبش را قبل از انقلاب و در دوران طاغوت تهیه کرده بود ولی بعد از انقلاب و تغییراتی که با توجه به تغییر رژیم حاصل شد، جواز‌های کسب را از کاسبان، تحویل می‌گرفتند و با مهر و نام جمهوری اسلامی ایران به آن‌ها تحویل می‌دادند. این درحالی بود که خود جواز کسب عوض نشده و فقط چند جای آن خط خورده بود و سپس روی آن واژه‌های تازه نوشته شده بود.

 

حاج‌فتاح و حساب‌ دفتری‌اش از قدیم معروف بوده است

 

مد، چیز عجیبی است

با اینکه کار حاج‌فتاح، فروش لباس است و لباس‌ها هم معمولا روی مد به بازار می‌آید، چندان با این واژه کنار نمی‌آید و می‌گوید: مد برای من چیز عجیبی است. گاهی پیش می‌آید لباسی برایم می‌آورند که می‌گویند مد است و روی بورس، اما وقتی دقت می‌کنم، می‌بینم این مد ۱۰ سال پیش هم بوده و فقط با تغییراتِ اندکی دوباره مد شده است.

 

تلخی‌ها و شیرینی‌های حاج‌فتاح

اگرچه حاج‌فتاح خاطرات خوبی از ۴۰ سال کار در مغازه‌ای قدیمی در محله‌ای قدیمی‌تر دارد، برخی خاطراتش را ماجرا‌های ناخوشایندی تشکیل می‌دهد که برایش رخ داده است؛ مثلا اینکه چندباری از مغازه‌اش سرقت کرده‌اند که برخی از آنها به راحتی  اتفاق افتاده است.

با حاج‌آقای فتاح درباره محله و آدم‌هایش، خانه‌ها، نسل جدید و نسل گذشته و... حرف می‌زنیم و او هم که حرف‌های زیادی در این‌باره دارد، تعریف می‌کند: جمعیت محله در گذشته خیلی کمتر از حالا بود. به همین خاطر تعداد خانه‌های حیاط‌دار قدیم هم خیلی کمتر بود.

قدیم در برخی منازل چند خانواده با هم زندگی می‌کردند و همه از احوالات هم باخبر بودند، اما حالا دیگر آن چیز‌ها که امروز فرهنگ همسایه‌داری می‌نامیمش، از یاد‌ها رفته و تجملات زیاد شده است. دیگر آرامش آن زمان از میان رفته است و مردم همه به‌نوعی مشغله ودرگیری دارند.

 

*این گزارش یکشنبه، ۲۲ تیر ۹۳ در شماره ۱۱۱ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44